برای چیدن گل سرخ نه اره بیاور ،نه تبر
سرانگشت ساده ی همان ستاره ی بی آسمانم ...بس
تا هر بهار به بدرقه فروردین
هزار پاییز پریشان را گریه کنم
هم از این روست که خویشتن را دوست می دارم
برای کشتن من،نه کوه و نه واژه
اشاره ی خاموش نگاهی نا بهنگامم ...بس
تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم
هم ازین روست که تو را دوست می دارم
برای مرده ی من ،نه اندوه آسمان و نه گور زمین
تنها کابوس بی بوسه رفتن مرا از گفتگوی گهواره بگیر
من پنجه پندار بر دیدگان دریا کشیده ام
پس شکوفه کن ای نارون ای چراغ ای واژه
اینجا پروانه و پری به رویای مزمور ماه
دریچه ای برای دل من آورده اند
هم ازین روست که جهان را دوست می دارم