Monday, November 27, 2006

زندان شب یلدا

امروز از صبح صدای شهرام ناظری توی گوشمه که میخونه:
چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق یزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم

Tuesday, November 14, 2006

فریاد

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از دورن خسته ی سوزان می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم ، گریان ازین بیداد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
وای بر من ،
همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان ، که می داند که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای ، ایا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
اخوان ثالث

Wednesday, November 08, 2006

هوای خوب

واقعا عجیبه که هوای تهران در این موقع سال اینقدر خوب باشه هر سال این موقع مدرسه ها به دلیل آلودگی هوا تعطیل میشدن و به بچه ها و پیرها میگفتن از خونه بیرون نیان و پلک چشم من از آلودگی ورم میکرد میشد مثل یک خرمالوی رسیده
ولی الان که داشتم از خیابون فاطمی میومدم خونه دماوند روبروم بود .ته خیابون فاطمی بعد از میدون اونقدر نزدیک که فکر کردم خیلی هم سخت نیست که آدم دماوند رو فتح کنه به خصوص برای یک ورزشکار حرفه ای مثل من که هر هفته یکی دو تا قله رو میزنه
واقعا مسخره هست که روز به این قشنگی پاشی بری سر کار و با این و اون و عدد و رقم سرو کله بزنی و من این عمل ضایع و مسخره و شنیع رو انجام دادم حالا هم خسته وکوفته نشستم تو چاردیواری این اتاق و چیلیک چیلیک تایپ میکنم واقعا که از این روز و هوای خوب حداکثر استفاده رو کردم اصولا من سعی میکنم از موقعیتهام خوب استفاده کنم
درست مثل امروز

Friday, November 03, 2006

آپ تو دیت

به اطلاع کلیه دوستان ودشمنان و آشنایان و همکلاسی ها و همکاران و همسایگان قدیم و جدید میرساند که اینجانب هنوز در قید حیات بوده و شخصا بدین وسیله این وبلاگ را آپ تو دیت کردم