Thursday, September 25, 2008

قایق من


یک قایق ساختم

با یک بادبان قرمز

و دو پاروی سبز قشنگ

که مرا به سرزمین های دور ببرد...

قایقم آنقدر زیبا شد

که ترسیدم

آب, رنگ آبی اش را ببرد

و بادبانهای سپیدش را بشکند

و پارو های سبزش کهنه شوند,

برای همین هرگز قایقم را به آب نینداختم...

من هرگز به سرزمینهای دور نرفتم...

فقط قایق قشنگم را تماشا کردم

من هرگز جایی نرفتم


شل سیلور استاین

Thursday, September 18, 2008

آفتاب گردان

از خیلی خوب به خیلی بد



خیلی خوب ... خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود.
هیچ کس چیزی به من نگفت و به همین دلیل هیچ وقت سر در نیاوردم
که خیلی خوب چقدر زود تبدیل می شود به خیلی بد.

آفتاب ... تبدیل شد به سایه، به باران
شور و شوق ... تبدیل شد به لذت ، به درد

ترنم ترانه های دل انگیز عاشقانه جایش را داد به سر دادن سرود های غم انگیز
خیلی زود.

با " تا ابد " شروع شد
و ابد تبدیل شد به گاهی، به هیچ وقت
و " مرا دوست داشته باش " تبدیل شد به " در قلبت جایی هم برای من در نظر بگیر "
خیلی زود.

خیلی خوب ... زود تر از آن که فکر می کردیم تبدیل شد به خیلی بد
خیلی زود.
اگر هیچ کس به تو نگفته باشد حالا دیگر باید بدانی
که خیلی خوب، خیلی زود تبدیل می شود به خیلی بد.

خیلی زود