Sunday, September 11, 2005

...

پیش از تو
صورتگران
بسیار
از آمیزه برگ ها
آهوان برآوردند
یا در خطوط کوهپایه ئی
رمه ئی
که شبانش در کج و کوج ابر و ستیغ کوه
نهان است
یا به سیری و سادگی
در جنگل پرنگار مه آلود
گوزنی را گرسنه
که ماغ می کشد

تو خطوط شباهت را تصویر کن
آه و آهن و آهک زنده
دود و دروغ و درد را

که خاموشی
تقوای ما نیست

سکوت آب
می تواند
خشکی باشد و فریاد عطش
سکوت گندم
می تواند
گرسنگی باشد و غریو پیروزمند قحط
همچنان که
سکوت آفتاب
ظلمات است
اما سکوت آدمی
فقدان جهان و خداست
غریو را
تصویر کن
عصر مرا
در منحنی تازیانه به نیشخط رنج
همسایه مرا
بیگانه با امید و خدا
و حرمت ما را
که به دینار و درم بر کشیده اند و فروخته

تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم
و آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:

-آزادی!

ما نگفتیم
تو تصویرش کن!

No comments: