Monday, February 11, 2008

بزرگ بود و از اهالی امروز بود

رفت ،

حالا ما موندیم و خونه مادر بزرگه، بدون مادر بزرگه

حالا ما موندیم و درختای انگورو خرمالو و حوض آبی وسط حیاط

حالا ما موندیم و درخت نارنجی که خودش کاشت

و ما موندیم و بوته های ختمی که دوستشون داشت و روح بزرگش که همه جا برامون دعا می کنه

مامان بزرگ مهربون

دیگه پا درد بیدارت نمی کنه

می تونی راحت راحت بخوابی

دیگه لازم نیست یک عالمه قرص بخوری

دیگه نگران هیچی نباش

ما همه خوبیم

فقط دلمون برات تنگ شده


2 comments:

bamdad.m said...

تسلیت میگم مریم جون،نمی دونستم

maryam said...

mer30 bamdad.