Saturday, July 09, 2005

خستگی

خسته شدم از زندگی توی این شهر لعنتی بی درو پیکر بی صاحب که انگار روز به روز دیوارهاش و ساختمونهای زشتش و ترافیک مضخرفش حالمو بدترو بدتر می کنه
امروز رفتم پیش استادم اصلا حوصلشو نداشتم اما باید می رفتم نمی دونم چه کسی این اجبارها رو برای آدم تعیین می کنه به هر حال اینقدر حالم گرفته است که حتی اگه 10 تا بستنی قیفی بخورم بازم خوب نمی شم
پس من اینجا چیکارم چرا هیچ وقت اونجور که من می خوام نمیشه اینم از وضع مملکت امروز توی میدون ولیعصر یه ماشین قراضه وایساده بود صدای نوحه اش رو اینقدر بلند کرده بود که تا سر زرتشت می اومد که مثلا عزادار تشریف داشت
اصلا دیگه نمینویسم

No comments: