Wednesday, September 14, 2005

زنده یاد حسین پناهی

*
*
*
اگه دوست داری با من ببین یا بذار باهات ببینم
با من بگو یا بذار با تو بگم
همه سلامامونو - عشقامونو - دردامونو - تنهاییهامونو
تا هستم جهن ارثیه بابمه
همه سلاماش - همه عشقاش - درداش - تنهائیهاش
*

حرمت نگه دار، دلم،گلم،کاین اشکها خون بهای عمر رفته من است
میراث من
نه به قید قرعه نه به حکم عرف
یکجا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت به نام تو
مهر و موم شده به آتش سیگار متبرک ملعون
این سرنوشت کودکی است که به سرانگشت پا هرگز دستش به سرشاخه هیچ آرزویی نرسید
پس گریه کن مرا به طراوت
گلم،دلم،این اشکها خون بهای عمر رفته من است
میراث من
حکایت آدمی که جادوی کتاب مست و مسحورش کرده است
تا بدانم و بدانم و بدانم
به وام وانهادم مهر مادری ام را،گهواره ام را به تمامی
و سیاه شد در فراموشی سگ سپیدم و کبوترانم را از یاد بردم
و می رفتم و می رفتم و می رفتم
تا بدانم و بدانم و بدانم
از صفحه ای به صفحه ای،از چهره ای به چهره ای،از روزی به روزی،از شهری به شهری
زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم می کردند

کفایت می کرد مرا حرمت آویشن
و آویشن حرمت چشمان تو بود!نبود
پس دل گره زدم به زریح اندیشه ای که آویشن را می سرود

نه به کفر من نترس
نترس کافر نمی شوم
زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم
شک دارم به ترانه ای که زندانی و زندانبان همزمان زمزمه می کنند
*
*
*

No comments: