

یک قایق ساختم
با یک بادبان قرمز
و دو پاروی سبز قشنگ
که مرا به سرزمین های دور ببرد...
قایقم آنقدر زیبا شد
که ترسیدم
آب, رنگ آبی اش را ببرد
و بادبانهای سپیدش را بشکند
و پارو های سبزش کهنه شوند,
برای همین هرگز قایقم را به آب نینداختم...
من هرگز به سرزمینهای دور نرفتم...
فقط قایق قشنگم را تماشا کردم
من هرگز جایی نرفتم
شل سیلور استاین