Thursday, April 16, 2009

دیلمان

آنلاین بشنوید
چنان در قید مهرت پایبندم
که گوئی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
مده گر عاقلی بیهوده پندم


همه شب نالم چون نی كه غمی دارم
دل و جان بردی امانشدی يارم
با ما بودی ،بی ما رفتی
چو بوی گل به كجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی
چون كاروان رود فغانم از زمين بر آسمان رود
دور از يارم ،خون می بارم
فتادم از پا به ناتوانی
اسير عشقم
چنان كه دانی
رهائی از غم نمی توانم،
تو چاره ای كن كه ميتوانی
گر ز دل برآرم آهی
آتش از دلم خيزد
چون ستاره از مژگانم
اشك آتشين ريزد
چون كاروان رود
فغانم از زمين بر آسمان رود
دور از يارم خون می بارم
نه حريفی تا با او
غم دل گويم
نه اميدی در خاطر
كه تو را جوبم
ای شادی جان
سرو روان
كز بر ما رفتی
از محفل ما
چون دل ما
سوی كجا رفتي؟
چون كاروان رود
فغانم از زمين بر آسمان رود
دور از يارم خون می بارم

No comments: